نوروز در راه است. صدای پایش با آوای خوش ربنای رمضان درهم آمیخته است. فصل مهربانی است؛ هنگامهای که باید با دادودهش، فرهنگ غنی خویش را به رفتار درآوریم. داشتم به نوروز رمضانی پیش رو، فکر میکردم که یاد یک طرح خوب افتادم که پیش از این در کوچه و خیابان شهر، گل های مهربانی شکوفا میکرد. «دیوار مهربانی» را میگویم.
به باور من، دیوار مهربانی ایده جوانمردانهای بود، اما دریغ که جوان مرگ شد! دانشنامه آزادِ ویکی پدیا در این باره مینویسد: «انگیزه اصلی تشکیل دیوارهای مهربانی و امثال آن، ایجاد روحیه همیاری و مشارکت در بین مردم برای درک نیازمندان و ابراز همدردی با آن هاست که از حس نوع دوستی و عشق سرچشمه میگیرد».
قرار بود مردم لباس ها و کالاهایی که کمتر نیاز داشتند را به دیوار بیاویزند تا افرادی که بسیار بدان نیاز دارند، بردارند، بی آنکه کسی منتی بگذارد یا دیگری مزدی بخواهد. طرح خوبی بود. شعار خوبی هم داشت: «نیاز داری بردار، نیاز نداری بگذار». مورد توجه هم واقع شد. افراد بی آنکه همدیگر را بشناسند، کمک میکردند.
آوازه آن از ایران هم فراتر رفت. به نوشته ویکی پدیا، «دیوار مهربانی که اولین بار توسط مردم ایلام ابداع شد، در تهران و سایر شهرهای ایران، الهام بخش مردم پاکستان بوده است، به طوری که ابتکار مردم ایران برای «کمک به نیازمندان» به کشور پاکستان نیز رسیده و دانشجویان پاکستانی در شهر پیشاور با کمک یکدیگر «دیوار مهربانی» به راه انداختند و همچنین در کشورهای دیگری همچون عراق و چین و کشورهای دیگر آسیایی، مورد استقبال مردم قرار گرفته است».
افسوس که باید از فعل گذشته برای آن استفاده کنیم! کاش میشد بماند و کاش بشود آن را در قالبی نو، بازتعریف کرد. خیلی از افراد، فراتر از لباس، کالاهای متعددی دارند که به کارشان نمیآید. برخی هم عادت دارند هرچندوقت، وسایلشان را نو کنند. اگر آن سنت حسنه برقرار باشد، میتوان با آنچه دیگران را خسته کرده است، خانه های دیگر را طراوت بخشید. خیلی از کالاها هنوز میتوانند کار کنند و خدمت بدهند. وقت بازیافت آن را میشود چند سال به تعویق انداخت.
اصلا وقتی میتواند کار کند، از دایره بیرون گذاشتن آن خود یک نوع اسراف است. جامعه امروز بیشتر از دیروز به دیوار مهربانی نیاز دارد. لباس هایی که برخی کهنه میپندارند، میتواند خیلی از هموطنان را نوپوش کند. میتواند پدری را از شرم نگاه فرزندان نجات دهد. میتواند گرمای مهر را چنان کند که زمهریر حسرت و خجالت، چشم خانواده نداری را کمتر آزار دهد. کاش دوباره دیوارهای شهر را مهربان ببینیم!